
خلاء قانونیِ درغگو دشمن خداست
پزشکی قانونی علت مرگ مرحوم روح الامینی را ناشی از استرسهای فیزیکی، شرایط بد نگهداری ضربات متعدد و نیز اصابت جسم سخت به سر و بدن اعلام نموده است.
برخی از مقامات رسمی و مسئول، رسماً اعلام نموده بودند که علت فوت مرحوم روحالامینی ابتلای او به مننژیت بوده و جالب اینجاست که علیرغم اینکه بیماری مننژیت مسری است هیچ کس به جز آن مرحوم در بازداشتگاه کهریزک به این بیماری مبتلا نشده است.
اینک دو گزارش متضاد پیش رو داریم و این پرسش که کسانی که هر دو گزارش را شنیده یا خواندهاند چه قضاوتی خواهند داشت؟!
آیا گزارش پزشکی قانونی که مرجع کارشناسی و تخصصی است مردود است یا اطلاعیه آن مقام بلندمرتبه؟! و نتیجه حاصل از مقایسه این دو گزارش چه خواهد بود؟!
در برخی موارد خبری را میشنوید ولی در صورت تکذیب آن خبر توسط شخص دیگری به جز گزارش دهنده. چندان شگفتی و تعجب ببار نمی آورد، اما در مواردی که گزارش دوم از جهت قوت و اعتبار بطور کامل خبر یا گزارش اول را از اعتبار ساقط میکند، هیچ راهی باقی نمیماند جز اینکه نسبت کذب یا عنوانِ متداول آن یعنی دروغ را، برای خبر بیاعتبار قائل شوید و احتمالاً گوینده و یا گزارش دهنده را به صفت دروغگویی متصف کنیم.
متأسفانه برخی از کسانی که تریبون در اختیار دارند یا از موقعیت و پست و سمتی بهرهمندند بیتوجه به آثار عدم صداقت در گفتار خود و بازتاب آن در افکار عمومی بعضاً مطالبی را عنوان میکنند که بر نادرستی آن واقفند و نیز میدانند که حداقل بخش مهمی از جامعه آن را نمیپذیرد، همچنین آگاهند که بزودی عدم صحت سخنانشان ثابت خواهد شد اما به گمان خود برای گریز از آثار بیان حقیقت از شیوه ناپسند کتمان آن و گفتار خلاف واقع استفاده میکنند.
متأسفانه جای قانونی که بتواند به مقابله با این روش مخرب بپردازد خالی است و دروغ گفتن در فرهنگ اجتماعی و قانونی ما صرفاً در حد یک موضوع ناپسند اخلاقی باقی مانده است، در حالی که زیان آن کمتر از بسیاری از جرائم دیگر نیست. وقتی یک مقام عالیرتبه نظام خبری را منتشر میکند که باور آن برای آحاد جامعه امکانپذیر نیست و یا به سرعت کذب بودن آن خبر به آگاهی همگان میرسد مانند وجود بیماری مسری در یک بازداشتگاه و ابتلا فقط یک نفر به آن بیماری، نه تنها بر اعتبار نظام نمیافزاید بلکه موجب کاهش و زوال اعتبارش میشود. بنابراین نباید با چنین اشخاصی مماشات کرد. زیرا تخریب نظام فقط با شعار و بدگوئی از آن که بعنوان تبلیغ علیه نظام جرم تلقی میشود صورت نمیگیرد بلکه اگر یکی از مقامات بلندپایه حرکتی داشته باشد که اثر منفی بر جامعه داشته باشد، چون به نام نظام انجام میگیرد، به مراتب برای حیثیت حاکمیت مضر و مخربتر است، اما کسی نمیتواند چنین افرادی را تحت تعقیب قرار دهد.
در برخی از کشورهای غربی بیان دروغ یا کتمان حقیقت میتواند رئیس دولت را که بالاترین مقام اجرائی است تا مرحله استیضاح و برکناری از قدرت برساند. در سی سال گذشته دو رئیس جمهوری صرفاً بدین علت که یکی از آنها دروغ گفته بود و یکی دیگر تمام حقیقت را نگفته بود به این بلیه دچار شدند و یکی استعفا داد و دیگری تا مرز استیضاح پیش رفت و در مواردی حتی آنچه نزد ما ناپسند و نکوهیده و جرم است به اندازه دروغ گفتن تأثیرگذار نیست. به همین علت صرفنظر از فرهنگ آنان که دروغ را برنمیتابد، اصولاً قانون به شدت با توسل به دروغ برای نجات گوینده آن مبارزه میکند و مجازاتهای سنگینی در نظر گرفته است.
به راستی اینک آنان که در قضیه روح الامینی و مانند آن با توسل به حربه دروغ میخواستند مقاصدی را در نظر داشتند آیا به منظور خود رسیدند؟! آیا میتوان از آنان که در معرض این واقعه ناخوشایند قرار گرفتهاند بویژه جوانان، انتظار داشت که دروغ گفتن را کاری خطا و ضد ارزش بدانند.
از کودکی به ما گفتهاند دروغگو دشمن خداست، آیا این عبارت دروغ است یا واقعاً دروغگو دشمن خداست؟
به یاد دارم که در جلسه دادرسی یکی از قضات کیفری خطاب به متهم میگفت در آئین ما نمیگویند سارق یا کلاهبردار یا قاتل دشمن خداست، اما تأکید شده که دروغگو دشمن خداست و بدین ترتیب نیت خود را برای زشت تر نشان دادن دروغ نشان داد. آیا کسانی که در این مدت مکرر اخبار خلاف واقع مربوط به حوزه مدیریت خود را انتشار داده اند چه پاسخی برای مردم دارند؟! و آیا بهتر نیست در این زمینه قانونگذار برای جلوگیری از ادامه این وضع حداقل مسئولین را که باید الگوی دیگران باشند با وضع قوانین بازدارنده مقید به پرهیز از دروغگوئی کند و با تعیین مجازاتی سنگین و راندن از دستگاه حاکمیت آنان را ملزم به اجرای قانون کند؟